توضيحي بر روشِ پيگيري اهداف گروه با عملکردي مشابه دوره هاي پزشکي

در رشته هاي پزشکي ، عنوان فوق تخصص ، نزد بسياري از افرادِ کشورهاي مختلف جهان ملموس و تعريف شده است ، و بديهي به نظر ميرسد که هر فردي بخواهد فوق تخصص بگيرد ، بايد با انجام هزينه هاي مالي و عمري ، از مراحل عمومي و تخصصي عبور نمايد .

يکي از نکات برجسته رشته پزشکي ، اين است که دانشجويان همزمان آموزش هاي تئوري ، زير نظر استادان خود (در مقام همراه ، انترن ، استاديار ، رزيدنت ، فلوشيپ و....) در مراکز تشخيص و درمان حضور يافته ، و نتايج آموخته ها و عملکردهاي خود و اساتيدشان را با مصاحبه و معاينه بيماران ، به صورت عملي مشاهده و تجربه مي کنند و از اين طريق به آموخته ها و کشفيات و ابداعات جديدي دست مي يابند که ارزش هاي ويژه اي را مي آفرينند؛

و پزشکان هرچه به مراحل بالاتر مي رسند (تخصص و فوق تخصص) ، قائم به ذات تر و از حضور دائمي در يک مکان خاص و ثابت و ابزار و وسائل متمرکز بي نيازتر مي شوند و مهمترين تصميمات را با استفاده از نتايجي مي گيرند که توسط متخصصان ديگري که در مراکز ثابت و متمرکز فعاليت دارند بدست مي آيند ( آزمايشگاه ، ستي اسکن ، ام آري ، سنوگرافي و...) ، اهميت ويژه فوق متخصصان ، در برداشت هاي نهائي و اعلام نظرات شان مي باشد ، و اين فوق متخصصان حتي انجام درمان را نيز به دست سايرهمکاران متخصص مي سپارند.

عليرغم محاسن ذکر شده در رسيدن به فوق تخصص ، بايد در نظر داشت که:
اگر فردي تصميم بگيرد ، در پايان دوره ايکه پزشک عمومي شده است به کسب درآمد نپردازد ، و وارد مرحله تخصص شود ، و بعد ازتخصص هم مستقيماً راهي مرحله فوق تخصص گردد ، و بخواهد تمامي انرژي و وقت خود را ، در اين راستا متمرکز کند ، بايد توان پرداخت هزينه هاي مالي مورد نياز دوره هاي بعدي و معاش خود را داشته باشد ، زيرا نسبت به کساني که در مراحل اوليه به کسب درآمد مي پردازند ، در شرايط سني بالاتر و ديرتري ، به اهداف خود (فوق تخصص) و کسب درآمدهاي مالي ناشي از آن دست خواهد يافت.

هرچند در کشورهاي پيشرفته و فوق پيشرفته ، در بسياري از رشته هاي غير پزشکي نيز اين چنين است،
اما در شرايط عمومي ، در کشورهاي جهان سوم و حتي در حال توسعه ، تحليل هائي که در بالا آورده شدند ، تنها در راستاي رشته پزشکي تعريف پذير ، ملموس و قابل قبول است و عبور از مراحل عمومي و تخصص و رسيدن به فوق تخصص در رشته هاي غير پزشکي ، براي اکثريتِ افراد جامعه ، نه ملموس و قابل تعريف است ، و نه هم داراي توجيه اقتصادي ؛

چون در کشورهاي فقير ، به دليل نداشتن توان مالي و در برخي کشورهاي ثروتمند که درصدِ افتخار آنها به درصدِ وارداتِ لوکس تر و مصرفِ بيشتر است ، پرداختن به راه طولانيِ رسيدن به کسبِ درآمد از طريق فوق تخصص غير قابل توجيه به نظر مي رسد.

لذا در اين کشورها تحصيل ، در محدوده 90 درصد از رشته هاي غير پزشکي ، بصورت تئوري انجام مي گيرد و مدارک اخذ شده که نشانگر متخصص بودن فرد است ، معمولاً پاسخگوي کارهاي عملي و تخصصي بازار کار نمي باشد ، و فارغ التحصيلان با مدارک سطح بالاتر ، بيشتر با مشکل عدم جذب توسط بازار کار مواجه مي شوند.

و اغلب مجبور اند در درجه اي بسيار پائين تر از سطح مدارک خود ، و حتي در راستائي غير از راستاي رشته تحصيلات دانشگاهي شان مشغول بکار شوند ، و از نتايج هزينه هاي مالي و عمري که صرف کرده اند بي بهره بمانند. به همين دليل تحصيلات عاليه ، و اخذ مدارک بالا تر، نوعي عمل سنبليک و نه کاربردي برآورد مي شود و به استناد همين مهم است که اغلب فارغ التحصيلاني که داراي مدارک تخصصي و فوق تخصصي هستند ، تذکر مي دهند که:

اگر کسي مصمم به رسيدن به فوق تخصص در رشته هاي غير پزشکي است ، و سرمايه هاي مالي و عمري خودش را در راه کسب آن هزينه مي کند ، بايد در نخستين گام ، شرايط حضورِ خودش را در بازار مصرفِ نتايج آن رشته فوق تخصص فراهم نمايد (هرچند اين امر سخت و گاهي دست نيافتني است) . در غير اين صورت چيزي را توليد کرده است که خريداري ندارد ، و ديري نخواهد گذشت که تنها افسوس خوردن براي مال و عمري که صرف کسب آن فوق تخصص نموده است ، به سراغش خواهد آمد.

"من هرگز چيزي را اختراع نکردم قبل از اينکه فکر کنم چه فايده هايي مي تواند براي مردم داشته باشد"
(توماس اديسون)